آرنا نیوز :: مجله آرنا | در پی افزایش اعتراضات ضد نژادپرستی در آمریکا و سایر نقاط جهان، بسیاری از مجسمههای مشهور که نماد تبعیض، برده داری و نژادپرستی بودند توسط معترضین خشمگین شکسته یا برداشته شدند. یکی از این تندیسها مربوط به لئوپولد دوم(پادشاه سابق بلژیک) است. مردم بلژیک در طول این هفته بارها به این مجسمه حمله کرده و به آن رنگ پاشیدند. اعتراضات به این مجسمه به حدی بود که مقامات شهر آنتورپ در بلژیک سرانجام آن را از سطح شهر برداشتند.
پادشاهی که خون یک ملت را در شیشه کرد
اما به راستی چرا معترضین به این مجسمه حمله کردند؟ علت را باید در زندگی نامه لئوپولد جست. لئوپولد دوم دومین پادشاه بلژیک در قرن 19 و اوایل قرن 20 بودهاست. او که در بروکسل به دنیا آمد، دومین پسر لئوپولد یکم و لوییز اورلئان بود. وی بعد از پدرش در 17 دسامبر 1865 به تخت نشست و تا زمان مرگ پادشاه بلژیک بود.
در زمان حکومت این پادشاه، بلژیک توانست خود را وارد دنیای پر رقابت استعماری کند. پادشاهی بلژیک با حمایت سران اروپا در سال 1885 کنگو را به عنوان مستعمره خود درآورد. هر چند لئوپولد دوم قول داده بود که به خاطر مسیحیت و اروپا، کنگو را تبدیل به کشوری خوشبخت و متمدن کند، اما این پادشاه بلژیکی در طول مدت حکومت شخصی بر دولت آزاد کُنگُو چنان جنایاتی مرتکب شد که مورخین بعضا او را هیولای کنگو نامیدند. برخی معتقدند دوره استعمار لئوپولد دوم بر کنگو جمعا منجر به قتل عام و مرگ بیش از 10 میلیون نفر از مردمان بومی این کشور شد.
بلژیکی که به نام تمدن ، کنگو را له کرد
اما چرا لئوپولد به این وحشی گری روی آورد؟ در کنفرانس برلین سالهای 1884 و 1885 قدرتهای اروپایی حوزه آبگیر رودخانه کنگو را به بنیاد خیریه شخصی لئوپولد دوم اختصاص دادند. حوزه تحت کنترل لئوپلد دوم بالغ بر دو میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع میشد که در میانه مشکلات مالی توسط کادر مدیریتی از سفید پوستان که از سراسر اروپا انتخاب شده بودند اداره میشد. مستعمره در ابتدا غیر سودده و ناکافی و با وضعیتی نزدیک به ورشکستگی به نظر میرسید، اما افزایش شدید تقاضا برای لاستیک طبیعی -که در آن ناحیه فراوان بود- باعث ایجاد یک تغییر اساسی در کاربری این منطقه و تولید لاستیک در دهه 1890 گردید.
لئوپولد که شخصا فردی جاه طلب بود از تمام ظرفیتها استفاده کرد تا به سود بیشتر برسد. او تمامی زمینهای غیر مسکونی کنگو را ملی اعلام کرد و آنها را به عنوان امتیاز به شرکتهای خصوصی اعطا کرد. این شرکتها بین سالهای 1891 تا 1906 اجازه یافتند تا بدون هیچ دخالت قضایی هرکاری که میخواهند انجام دهند. نتیجه این کار استفاده از کار اجباری و اجبار خشونتآمیز برای به دست آوردن هر چه پرسودتر لاستیک شد.
لئوپولد و دولت بلژیک برای اداره بومیان و کارگران از خود افراد بومی آن منطقه استفاده کرد. در دهه پایانی قرن 19 ارتش شبه نظامی بومی با نام نیروی عمومی برای اعمال قوانین کار ایجاد شد. کارگرانی که از شرکت در برنامه جمعآوری لاستیک خودداری میکردند ممکن بود کشته شوند و تمامی روستای آنها با خاک یکسان شود. مدیران سفید پوست آزاد بودند هر بلایی را که میخواهند سر کارگران بیاورند و بدین ترتیب یکی از سیاه ترین دوران استعمار آغاز شد.
جنایات نژادی؛ از قطع دست تا کودکانی که طعمه تمساح میشدند
در مورد وحشی گری های بلژیکیها در کنگو داستانهای بسیاری روایت شده است. یکی از این داستانها مربوط به قطع دست کارگران است. مدیران هر کارگری را که نمیتوانست به اندازه کافی کار کند مجازات کرده و دستش را قطع میکردند. بعد از قطع دست بود که کارگر عملا از کار افتاده و از شغلش هم اخراج میشد و بدین ترتیب مجبور بود با فقر و گرسنگی زندگی کند. این فرد گاه نمیتوانست از پس خرج خانواده خود برآید و مجبور میشد برخی از فرزندان خود را به سفید پوستان بفروشد.
آینده این کودکان بی سرپرست وحشتناک تر بود. بلژیک مدعی بود که این کودکان را در کمپ هایی بزرگ میکند تا در آینده آموزش دیده، درس خوانده و بدین ترتیب وارد تمدن جدید شوند. اما آنچه در عمل رخ میداد چیزی دیگر بود. برخی شرکتها که به تازگی شروع به شکار تمساح کرده بودند از کودکان به عنوان طعمه استفاده میکردند. ماموران این کودکان را کنار رودخانه میگذاشتند تا توجه تمساحها را جلب کنند. تمساحهای غول پیکر بعد از توجه به کودکان به سمت او آمده و در تله شکارچیان میافتادند. اگرچه سفیدپوستان تلههای بسیاری سر راه تمساح میگذاشتند اما در بسیاری از مواقع این تلهها کار نکرده و کودک بیچاره طعمه اژدهای کنگو میشد.
قساوتها و جنایتها لئوپولد و دولتش باعش کاهش شدید جمعیت کنگو شد. بیگاری بلژیکیها از سیاه پوستان بومی، کاهش درآمد و فقر و به خصوص کاهش سطح بهداشت عمومی و شیوع تعدادی از بیماریهای مسری مانند بیماری خواب، آبله، آنفلوآنزای خوکی جمعیت بومی را مورد تاخت و تاز قرار داده و موجب کاهش آن شد. طبق برخی آمار، فقط در سال 1901 حدود 500 هزار کنگویی بر اثر بیماری خواب از بین رفتند. این بیماری که بر اثر نیش نوعی حشره دامن فرد را میگیرد باعث ضعف شدید فرد شده و او چنان میخوابد که سرانجام مرگ به سراغش میآید.
توقیف بلژیک؛ وقتی پرده ها کنار میروند
سرانجام قساوت بلژیکیها اروپای خواب رفته را بیدار کرد. در این میان، به خصوص قطع کردن دست کارگران به بدنامی بینالمللی لئوپولد و دولتش منجر شد. برخی شاهدان عینی به سران اروپایی گفته بودند که گاهی اوقات قطع دست توسط سربازان نیروی عمومی انجام می شد که از آنها خواسته شده بود به ازای هر گلوله ای که شلیک میکنند دست قربانی را بیاورند.
این جزئیات توسط میسیونرهای مسیحی که در کنگو کار میکردند ثبت و ضبط شد و پس از انتشار باعث خشم عمومی در انگلستان، بلژیک، آمریکا و اقصی نقاط جهان گردید. پویش بینالمللی علیه دولت آزاد کنگو در سال 1890 آغاز شد و در سال 1900 تحت رهبری فعال انگلیسی ادموند دن مورل به اوج خودش رسید. در سال 1908 و در نتیجه فشارهای بینالمللی دولت بلژیک دولت آزاد کنگو را به خود الحاق کرد و کنگوی بلژیک را تشکیل داد و به بسیاری از سوء استفادههای سیستماتیک پایان داد.
همچنین لئوپولد دوم در سال 1903 مجبور به فرستادن کمیسیون نظارتی به کنگو شد. بعد از این اتفاق، کمیسیون نظارتی تایید کرد که جنایات بسیاری در کنگو به وقوع پیوسته است. لئوپولد مدعی شد که از جنایات کنگو خبر نداشته است به همین علت، فرماندار بلژیکی کنگو را عزل کرد. این فرد که حالا تبدیل به منفورترین شخصیت اروپا تبدیل شده بود مدت کوتاهی بعد، با بریدن گلوی خود به زندگیاش پایان داد.
نسل کشی که بلژیک از آن پشیمان نیست
حجم کاهش جمعیت در دوره تاریخی استعمار کنگو توسط بلژیک هنوز هم سوژه بسیاری از رسانهها و تحلیلگران است. برخی مورخان معتقدند تعداد کشته شده ها به حدی است که باید نام نسل کشی را روی این فاجعه گذاشت. برخی موافقان تمدن اروپایی اما اصرار دارند که این کاهش جمعیت بیشتر به علت بیماری بوده است و نه خشونت دولت بلژیک. نکته ناراحت کننده و تاسف برانگیز این است که تا کنون هیچکدام از اعضای خاندان سلطنتی یا دولت بلژیک بابت این قساوتها و جنایات عذر خواهی نکردهاند.