به گزارش آرنا :: فاطمه قاسمی یکی از چند بازمانده حادثه ریزش برج متروپل است که خیلی ها تصور میکردند جان خود را از دست داده است، اما عمرش به دنیا باقی بود و از زیر آوارهای سنگین ساختمان ۱۰طبقه جان سالم به در برد.
فاطمه حالا در خانه دوران نقاهتش را میگذراند، اما هنوز تن و روحش زخمی است، هنوز هم کابوس میبیند و به خاطر شش ساعت ماندن زیر آوار، سلامت خود را به طور کامل بهدست نیاورده است.
۲۳ روز از ریزش مرگبار برج دو قلوی متروپل در خیابان امیری میگذرد، ۴۲ نفر فوت و خیلیهای دیگر زخمی شدند، حالا از آن برج باشکوه، جز کوهی از آهن، بتون، سیمان و خاطرهای تلخ برای فاطمه و خانوادهاش باقی نمانده است.
فاطمه ۲۴ساله، کارشناسی حقوق خوانده و یکی از کارکنان دفتر حسین عبدالباقی، صاحب و سازنده برج متروپل بود، او با همان حال نامساعد از لحظات ترسناک ریزش متروپل برای پدرش تعریف کرده است، از بابک قاسمی، پدر فاطمه میخواهیم از زبان دخترش حادثه را تعریف کند: «دخترم میگوید آن روز در دفتر به مشتریها پیام میدادم که برای انجام کارهایشان به دفتر مراجعه کنند، چون پنجره دفتر مشرف به خیابان بود، دیدم سنگ روی زمین میافتد.
برایم عجیب بود، بعد از چند لحظه دیدم تعداد سنگهایی که ریزش میکند، در حال بیشتر شدن است، سقف اتاقمان هم ترک برداشته بود و از لای درزش خاک میریخت، اصلا نفهمیدم چه شد در چند ثانیه سقف شکافته شد و ریزش کرد و پرت شدم و دیگر چیزی متوجه نشدم.
وقتی به هوش آمدم، همه جا تاریک بود و توانایی تکان خوردن نداشتم، سنگ بزرگی روی سینه و صورتم افتاده بود و به شدت احساس خفگی میکردم، صدای آژیر آمبولانس و آتش نشانان و داد و فریاد مردم از همه طرف میآمد، حتی صدای آدمهایی که در طبقه منفی یک گرفتار بودند و کمک میخواستند را هم میشنیدم.»
فاطمه زیرآوار بود و برخی همکاران او که از حادثه جان سالم به در برده بودند، دائم با تلفن همراهش تماس میگرفتند، اما او جواب نمیداد، همکار فاطمه با پدر او تماسگرفت و با گریه گفت متروپل ریزشکرده و فاطمه، زیر آوار مانده است، پدر که آن زمان مشغول انجام کار اداری بود با شنیدن این حرف به سرعت خودش را به محل فاجعه رساند، باورش نمیشد متروپل با آن عظمت ریزش کرده باشد، تلفن فاطمه را گرفت، اما باز هم جواب نداد. قیامتی به پا شده بود و هر که با هر چه دمدستش میآمد، سعی میکرد آواربرداری کند.
اشک در چشمان پدر حلقه زده بود و نمیدانست کجای آن ویرانه دنبال دخترش بگردد: «مردم توی سر خودشان میزدند و این طرف و آن طرف میدویدند، همکار دخترم میگفت دنبال این بودیم که مغازه کناری را خراب کنیم که وارد آن شویم، او دوباره با من تماس گرفت و گفت آقای قاسمی، فاطمه جواب ما را داد، سریع زنگ زدم به دخترم و فاطمه گفت تلفن روی سینه اش بوده و توانسته آن را جواب بدهد، گفتم بابا کجایی؟ یک نشانی بده بتوانم پیدایت کنم که گفت به مغازه کناری پرت شده است. متوجه جایش شدیم و بعد هم سه چهار انگشتش را از زیر آوار بیرون آورد و آنجا بود که جای دقیق دخترم را پیدا کردیم.
یک سنگ خیلی بزرگ روی صورتش افتاده و کل اندامش زیر آوار بود، بچهام وقتی از زیر آوار خارج شد نفس کم آورده بود، به همه نیروهای امدادی التماس میکردم اکسیژن بیاورید که در آن شرایط از هشت آمبولانس فقط دوتا اکسیژن داشتند، به ناچار شیشههای یک مغازه فروش کالای پزشکی را شکستند و کپسول هایش را آوردند.
دخترم را به بیمارستانی در آبادان بردیم که آنجا چندان رسیدگی نشد و رئیس بیمارستان انگار که میخواست ما را از سر باز کند، گفت اگر میخواهید او را با آمبولانس خودمان به بیمارستان اهواز منتقلکنیم که گفتم سریع تر این کار را انجام دهید، فاطمه حدود ۶ ساعت زیر آوار بود و با اینکه سطح هوشیاری اش خوب بود، اما به دلیل فشار مضاعف روی اندامها و عوارض ناشی از آن به شدت نگران وضعیت او بودیم، کلیههایش بهشدت درگیر بود.
سه تا از مهرههای ستون فقراتش شکسته و پاهایش هم بهدلیل فشار آوار آسیب دیده بود و نمیتوانست حرکت کند، خدا به کادر بیمارستان اهواز خیر بدهد، از دانشگاه جندیشاپور تا پرستار و بهیار، همه برای بهبود دخترم سنگ تمام گذاشتند و از آنها بسیار سپاسگزارم.»
وضعیت عمومی فاطمه
آنطور که پدر میگوید، فاطمه در حال حاضر وضع عمومی خوبی دارد: «همینکه سالم و زنده است، خدا را شکر میکنم و این موهبت را مدیون دعای خیر مردم و لطف خدا هستم، به خاطر این حادثه، فاطمه هنوز هم اضطراب دارد و کابوس میبیند، هنوز هم نمیتواند به خوبی راه برود و با فیزیوتراپی و انجام ورزش سعی میکنیم سلامت پاهایش را بهدست آورد، خاک و سنگ وارد چشمها و گوشهایش شده که خون آلودگی چشمانش با مصرف دارو در حال بهبود است.
عبدالباقی را ندیدم
یکی از موضوعاتیکه مردم درباره آن بارها از بازماندگان و حادثه دیدگان سوال میکنند، بودن یا نبودن حسین عبدالباقی، صاحب هلدینگ عبدالباقی داخل ساختمان متروپل در زمان وقوع حادثه بود، قاسمی در واکنش به این سوالگفت: «آن روز من اصلا آقای عبدالباقی را ندیدم، خودم هم از صبح روز حادثه بالا نرفته بودم که بدانم ایشان آن ساعت به محل کارشان آمده بودند یا خیر.
هیچ مدیری، هیچ جای دنیا بین کارمندانش کارت ورود و خروج نمیزند که من در طبقه همکف از آن خبر داشته باشم، چون دفتر ما جدا و به اتفاق بقیه همکاران مشغول به کار بودیم، بنابراین من از این موضوع خبر ندارم.»
جنجال سقوط دکتر از طبقه هشتم
شامگاه جمعه بیست و هفتم خرداد امسال، خبر سقوط یک پزشک اورژانس آبادان از طبقه هشتم برج ساحلی اروند جنجالی شد، این حادثه که علت آن توسط کارشناسان ناجا در دست بررسی است، برای ضد انقلاب بهانهای شد تا ادعا کنند دکتر علامه، همان کسی است که هویت جسد حسین عبدالباقی را در نیمه شب نخست حادثه متروپل تاییده نکرده و این گونه به مخاطب القا کردند، که این پزشک به همین دلیل کشته شده است.
دانشگاه علوم پزشکی آبادان، در واکنش به این شایعه سازیها بیانیهای صادر کرد که مرگ پزشک آبادانی ارتباطی به حادثه متروپل ندارد، کذب بودن این شایعه زمانی بیشتر از همیشه نمایان میشود که تأیید هویت جسد به عهده پزشک طب اورژانس نیست و پزشکی قانونی و قوه قضاییه، متولی این وظیفه هستند.