آرنا نیوز :: وقتی «جان» یازدهساله بود، از روی تاب زمین افتاد و همین باعث شد به سرش ضربهی سختی وارد شود و تا 16 سالگی موجب پیش آمدن برخی آسیبهای ذهنی شود.
به گزارش سرویس حوادث آرنا، «جان وین گیسی» چهاربار دبیرستانش را عوض کرد و هیچوقت نتوانست مدرسه را تمام کند. او از مدرسه اخراج شد و از شیکاگو به لاسوگاس رفت و آنجا به کارگری پارهوقت مشغول شد؛ اما از این کار خوشش نمیآمد و در دانشگاه اقتصاد ثبتنام کرد؛ چون استعداد ذاتی خوبی در تجارت داشت.
او سریع در کارش پیشرفت کرد و مدیر فروشگاه بزرگ پوشاک شد و با یکی از همکاران خود به اسم مایر ازدواج کرد. یکسال بعد از ازدواجشان پدر «جان» مرد و «جان» به پیشنهاد پدرزنش مدیریت رستوران خانوادگی آنها را برعهده گرفت و به یک فرد قابل احترام و شناختهشده در جامعه تبدیل شد.
چهارسال بعد از ازدواجشان «جان» برای اولینبار دستگیر شد و جرم او آزار جنسی همکارانش بود، «جان» به ۱۰ سال حبس محکوم شد و در دوران حبس زنش درخواست طلاق داد.
جان به همسرش گفته بود نمیخواهد او یا بچههایش را ببیند. درنهایت بعد از ۱۸ ماه حبس بهخاطر حسن رفتار از زندان آزاد شد و به شیکاگو برگشت.
فقط هشتماه بعد جان دوباره دستگیر شد، چون یک پسربچه ادعا کرده بود که جان در ایستگاه اتوبوس او را به زور سوار ماشینش کرده و به خانهاش برده است و سعی کرده به او تجاوز کند، اما زمان دادگاه این پسربچه به دلایل نامعلومی در دادگاه حاضر نشد و جان رفع اتهام شد.
جان مدتی بعد از بازگشتش به شیکاگو، پیمانکار ساختمان شد و بهخاطر استعداد ذاتیای که در تجارت داشت، خیلی سریع پیشرفت کرد. او بهجای کارمندان بزرگسال، از پسران نوجوان استفاده میکرد و پول کمتری به آنها میداد.
جان بین همسایههایش بسیار محبوب بود و خیلی وقتها دورهمی راه میانداخت و همسایهها را دعوت میکرد. او لباس دلقک میپوشید و به بیمارستانهای کودکان میرفت و با آنها بازی میکرد و عضوی از حزب دموکرات شد و برای همین با روزالین کارتر همسر رییسجمهور وقت آمریکا نیز عکس گرفت؛ که این بعد از دستگیری جان باعث رسوایی بزرگی برای حزب دموکرات شد.
جان وین گیسی دوباره ازدواج کرد و همسر دومش هم بهخاطر علاقه شدید او به مجلههای بزرگسال و رفتارهای عجیبش از او جدا شد.
در سال ۱۹۷۸ پلیس یکبار دیگر به جان مشکوک شد. یک پسر نوجوان خاورمیانهای که در یک داروخانه کار میکرد، ناپدید شده بود و جان آخرین فردی بود که با این پسر دیده شده بود. وقتی پلیس فهمید که این مرد پروندههای دیگری در دادگاه دارد، حکم بازرسی منزل او را گرفت.
پلیس زیرزمین خانه جان را بازرسی کرد و بوی خیلی بدی در آن نقطه احساس کردند. آنها فکر میکردند این بوی فاضلاب است، برای همین بیشتر آنجا را چک نکردند و مدارکی را که پیدا کرده بودند، برداشتند و به اداره پلیس بازگشتند.
آنجا متوجه شدند مدارکی که با خودشان آوردهاند، متعلق به چند پسر نوجوان دیگر است که قبلاً مفقود شده بودند و هیچوقت پیدا نشدند. پلیسها مجوز دوم را برای بررسی خانه گیسی گرفتند؛ اما او خودش پیش پلیس رفت و به قتلهایش اعتراف کرد و گفت که ۴ شخصیت دارد: یکی سیاستمدار، یکی پیمانکار، یکی دلقک و شخصیت بعدیاش همان کسی است که جنایتها را انجام میدهد.
جان اعتراف کرد که پسران نوجوان را به بهانه نشاندادن تردستی گول میزده و به زیرزمین خانهاش میبرده؛ بعد به آنها میگفته که میخواهد دست و پاهایشان را ببندد و با تردستی طنابها را باز کند؛ برای همین آنها به او اجازه میدادند که دست و پاهایشان را ببندد.
بعد از اینکه پسران نوجوان میفهمیدند دست و پاهایشان قرار نیست باز شود، تقلا میکردند که خود را آزاد کنند؛ در همین لحظه جان آنها را خفه و به آنها تجاوز میکرد، بعد جسد آنها را چند روز زیر تختش نگه میداشت و درنهایت در یک اتاقک در زیرزمین دفنشان میکرد.
جان به قتل ۲۴ پسر نوجوان اعتراف کرد و گفت چندتا از جسدها را هم داخل رودخانه انداخته. پلیس هفتهها زیرزمین گیسی را گشت تا درنهایت همه جسدها بیرون کشیده شد.
از آنجایی که فصل زمستان بود و زمین یخ زده بود، فرایند کندن زمین طولانیتر از حد انتظار شد. بعضی از جسدها آنقدر نزدیک هم دفن شده بودند که پلیس معتقد بود آنها در یکروز باهم کشته شده بودند. درنهایت جان وین گیسی به قتل ۳۲ نفر محکوم شد که همه زیر ۲۵ سال سن داشتند.
دادگاه جان وین گیسی ۵ هفته طول کشید و درنهایت قاضی او را به اشد مجازات و قتل ۳۳ نفر محکوم کرد.
جان ۱۴ سال در زندان در صف انتظار بود و درنهایت با تزریق سم اعدام شد.
درمورد پروندهی او چندین کتاب، فیلم و مقاله نوشته شده است.